- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
غزل مناجاتی با خداوند
من به خوان کرمت سخت طمع کار شدم لطف بیحد تو را دیدم و هوشیار شدم غافل از خود شدم و قافله را گم کردم غرق شهوت شده و سخت گرفتارشدم آنقـدر تور تـنـیـدست به دورم ابـلـیس غـافـل از رحمت آن خالق ستّـار شدم پیش چشم تو به هر کار بدی دست زدم در گنه؛ وای به هر دفعه جگر دار شدم غرق مستی و جوانی و غرورم بودم گـوئیا از در فـیض تو طـلـبکـار شدم ناگهان رحمت بیحـد تو بـاریدن کرد رمـضان آمد و من طالـب دیـدار شدم با نـسیـم سحـری روح به پـرواز آمـد خواب بودم من و از شوق تو بیدار شدم باده صوم و صلات تو مـریضم کرده من شفا کی طلبم؟ شکر که بیمار شدم صاحب این دل من وارث شمشیر علیست خـاک پـای پـسـر حـیــدر کـرار شـدم ثـمـر غـمـزۀ پُـر مـهـر ابـاصالـح بود که ز جان خـادم عـباس عـلمـدار شدم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
دوبـاره آمـدهام، گرچه دیـر برگشتم ولی ز شرم گنه سر به زیـر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خـانۀ نعـم الامـیر برگـشتم شدم ذلـیل گـنـاهم، خـودم پـشیـمانـم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگـیـری تو یا مجـیـر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پُر از گـناه صغـیر و کـبیر برگـشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، پیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بیمعناست ولی دوباره به سویت فقـیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیدهای که میفرمود ببین بـرادر زینب چه پیـر برگـشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرملهها من اسیر برگشتم ولی بـرادر زینب همیـنکه فـهـمیدم کفن شده است تنت با حصیر، برگشتم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
دوبـاره شـنـیـدی تـو آهـم خـدا نـدیـده گــرفـتـی گـنـاهـم خــدا تو با پرده پـوشیِ من خواستی نـبـیـنـد کـسی روسـیـاهـم خـدا چنان از درِ دوسـتی خـوانـدیم که انـگـار من بـیگـنـاهـم خدا
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
در خـشکـسالیام به گـلسـتان رسیدهام قحـطی زده به رحمت باران رسیدهام عمری ست غـرق لـذت مستانه بودهام امشب ببین که زار و پشیمان رسیدهام در را به روی بندۀ خود وا نمیکنی؟ حالا که سر به زیر و پریشان رسیدهام مانند طفـل گـمشدهای هستم ای حبیب در پشت خانه خسته و گریان رسیدهام آب از سرم گذشته و خشکیده چشمهام دست مـرا بـگـیـر به پـایـان رسیـدهام آغـوش باز و گـرم تو باعث شده اگر تا کـویت ای کـریـم شـتـابـان رسیدهام از بنـدگی و ذکـر و دعـا دور بـودهام با لـطـف اهـل بیت به قـرآن رسیـدهام حالم اگر بد است ولی شکر حق که در مـاه بـکـاء بـر شـه عـریـان رسـیـدهام دل مُردهام اگرچه، ولی خوب میشوم تـازه به روضۀ شه عـطشان رسیدهام این تـشنگـی کجا و لب تـشنـۀ حـسین آیا به درک روضـۀ جـانـان رسیدهام؟ خواهر دوید سوی برادر به ناله گفت: تا قـتـلگـاه زخـمی و بیجـان رسیدهام ای صید دست و پا زده در خون بلند شو من را ببین که پـاره گـریبان رسیدهام
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیه السلام
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین رزق مـاه رمضانم همه احسان حسین پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین مادرم اشک فشان آب به کامم میریخت تا که من هم بشوم بیسر و سامان حسین به گمانم که شود چـادر زهـرا سپرش هر کسی گریه کند بر تن عریان حسین این شنیدم به جنان خنده کنان پای نهد هر که در روضه شود مضطر و نالان حسین هرچه فخر است در عالم همه از مکتب اوست هـمه از کـربـبلا باشد و مـیدان حسین جان اگر هست به تن هدیۀ جانیست که داد همۀ هستی من زاده شد از جان حسین تاج عزّت به سرم بست ز اشک غم خود اینچنین شد که شدم تابع فرمان حسین گفت با عزٌت خود خو کن و ذلت مپذیر با چنین کار نشـستم سر پیـمان حسین روزه را روضه نوشتم به غلط تا شاید بنـویـسـند مرا خـادم و گـریـان حسین
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
دارم به دست لطفت چشم رجا دوباره تا آسـمان رسیده، دست دعـا دوباره کوشید تا بـمانـد در ابـتلاء عـشقـت هرکس به غمزۀ تو شد مبتلا دوباره
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیه السلام
ای راز سـر به مُـهـر دلِ بـیقـرارهـا ای حـرف آخــر هـمـۀ سـر بـه دارهـا از آن زمان که جبر در عالم نبود، بود در اخـتــیـار تــو دلِ بــیاخـتـیــارهـا گُـلبرگ های لاله بسی سُـرخ تر شدند وقـتی وزید عـطـرِ تو در لالـه زارها تا کـشـتی نجـاتْ تـو، تـا نـاخُـدا تـویی عـرشِ خُـداست مَقصدِ کشتی سوارها ای کُهنه کارِ گریه شناسی به لطف تو قـیمـت گرفـته گـریـۀ مـا تـازه کـارها در شرمساری از تو همین بس که خُشک بود آن جا که داشتـیم ز چَـشـمْ، انـتـظارها شُکر خُـدا که در اثـر گرمی هواسـت اســم تو، گــاه روی لـبِ روزه دارها آقـا و گـرنه هـیـچ کـسی نیست یـادِ تو در این هوای گرم به جُز ریگ زارها چون غرقِ زخم بودی و در آن هوای داغ صورت گذاشتی به روی ریگ های داغ
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
خبر آمد رمضان است خـدا، میبخشد بیکم و کاست و بیچون و چرا میبخشد معصیت کارتـرین بـاشی اگر با تـوبه وسـط بـزم منـاجـات و دعـا میبخـشد قطرهای اشک ز چشمت بچکد میبینی که چه آرامشی این حال بکا میبخشد تیر شیطان به دلت کرده اثر غصه نخور که خـداونـد طـبـیـبـانـه دوا مـیبخـشد سفـره داری خـدا فـرق عجـیـبی دارد میهمان را عوض آب و غذا، میبخشد آن قـدر بخـشـش او وسع زیادی دارد که دراین ماه بخواهد همه را میبخشد دید اعمال بـد و زشت مرا هیچ نگفت او کریم است و کریمانه خطا میبخشد حاجتت را تو بگو چونکه اجابت با اوست عاشقان را سفـر کـرب و بلا میبخشد تـه گـودال تـجـلّـی کـرامت شـده است شاه بر قـاتـل خود نیـز عـبا میبخـشد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
رسیدم مرا غـرق احسان کنی جـهـان مـرا نـور بـاران کـنی الــهـی و ربـّی و یــا ســیـّـدی لبم را به نامت غزل خوان کنی الـهـی اعـوذ به وجـه الکـریـم بـه مـهـمـانـیـت بـینــوا آمــدم پـریـشان و بـیدست و پا آمدم من از سمت تنهاییام میرسم به یـا ربـنـای شـب مـرتـضـی در این ماه عاشق ترم کن خدا لب تشنه از دشـنه سیـراب شد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
هر چند که در زندگیم رنگ خدا نیست اما به لـبم سوی خـدا غیر دعـا نیست آنکس که بود اهـل بکـا، میشود آزاد صد حیف که بر دیده و دل حال بکا نیست این روزۀ ما نیـست سپـر در بَرِ آتـش در روزۀ ما غیر دورنگی و ریا نیست در ماه کریمان دل من خوش به کریم است چون غیر کریمان که کسی فکر گدا نیست هـر چـنـد کـه آلـودهام امـا دم افــطـار در سیـنۀ من غـیر غـم کـربـبلا نیست گر روزه نگیرد ره روضه چه ثوابی بیروضه که خیری به دل روزۀ ما نیست با روضه خدا میخرد این بندۀ عاصی با روضه دل از حضرت ارباب جدا نیست ای شـمـر چرا بر تن ارباب نـشـسـتی بر سینۀ او جای تو ای بیسر و پا نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست میان آیـنـهام نـقـشی از نگـاری نیست تمام مُلک جهان را بگرد و خوب ببین که رو سیاه تر از من گناه کاری نیست
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با سیدالشهدا علیه السلام
با لب خـشکـیده هر دم یاد سـقا میکنم روزهام را با سلامی بر شما وا میکنم بعد مغرب وقت افطار و زمان عاشقی با زیارت نامهات سجـاده را تا میکنم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
توبهام توبه نشد هر چه که همّت کردم من به ستاری تو سخت جسارت کردم هر چه تو دوست شدی با من آلوده ولی بیحـیاتـر شده با نـفـس رفـاقـت کردم رمضان است و دل از خواب نکندم افسوس مثل هر سال من از لطف تو غفلت کردم من از این فلسفۀ روضه از این فیض عظیم به هـمین تـشنگـی ساده قـناعت کردم روزه هم چشم مرا باز نکـرده، نکـند عـادتـم بود اگر هـر چه عـبادت کردم هر چه هـستم سـر دلـدادگیام میمانم روزهام را فـقط افطار به تربت کردم خـواستم از عـطـش روزه بـگـویم اما از لب تشنهاش احساس خجالت کردم روزهام روضه شد و روضه مرا میکشدم یـاد آن تـشـنه لب کرب وبلا میکشدم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند
در آتش هـوا و هـوس دل سیـاه شد ساعات عمر من همه خرج گناه شد خیلی گناه کردم و خیلی عوض شدم اوقـات خـوبِ زنـدگی من تـبـاه شد خیلی دلت گرفته ازاین توبههای من شرمنـدهام رفـاقـتـمـان نیـمه راه شد خندید بر دورویی من نفـس بیحـیا ذکرم همین که « اشهد ان لا اله» شد اما به لـطـف سـفـرۀ مـاه مبـارکـت این روزها خرابۀ دل رو به راه شد شکر خدا که واشده با روضه، روزهام ذکـرم دم غـروب حـسین، آه آه، شد هم لرزهای به پیکر شمر لعین نشست هم شرمگین ز فاطمه آن قتلگاه شد
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
بساط عـاشقی ما به پاست این شبها زمـان آشـتی بـا خـداسـت این شـبها گـنـاهـکـار قـدیـمی دوبـاره بـرگـشـته صدای زمـزمهها آشناست این شبها زمان بده به زمین خوردهای اِلهِ کریم اگر مرا بـزنی هم رواست این شبها خوشا به حال گدایی که چشم تر دارد که گریههای سحر کیمیاست این شبها کـنار سـفـرۀ افـطـار زیـر لـب گـفـتـم نگفتهای به خود آقا کجاست این شبها قـسم به خاک نـشسته به چـادر زهـرا مرا ببخش، ببخشی رواست این شبها ز فـتـنـههـای زمـانه خـط امـان داری چراکه نام علی ذکر ماست این شبها گدای صحن و سرای شهـنـشه نجـفـم دلم هـوایی ایـوان طلاست این شبها دل شـکـسـتـۀ ما بـا سـلام بـر اربـاب مـسـافـر حـرم کـربـلاست این شبها سـلام بر لب عـطـشـان سـیـدالـشـهـدا سخن ز تشنه لب سر جداست این شبها
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
سفره داری که به من اذن ضیافت داده بـار دیـگـر به گـدا لـقـمـۀ عـزّت داده ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی رمضان آمده و حق به تو فرصت داده ای گـنه کار! بیا تـوبـه نما در این ماه حق تو را فرصت جبران و ندامت داده روزه و نافـله و ذکر و دعاهای سحر من چه کردم به من این قدر لیاقت داده ماه مـیـلاد امـام حـسـنـم این مـاه است رمـضان را پـسر فـاطـمه برکـت داده به شب قـدر که آئـیـنۀ زهـراست قسم شیعه را حُـبّ عـلی برگ بـرائت داده روزه داری و لب تشنه و قرآن خواندن اثر چیست به من فیض تلاوت داده؟! بـه فـدای لـب عـطـشـان ابـاعـبـدالـلـه او بـه قــرآن خــداونــد حــلاوت داده این حسین است که عالم همه دلداۀ اوست این حسین است به من حال عبادت داده
: امتیاز
|
مناجات حلول ماه مبارک رمضان و برکات آن
وقـتـی هـلال مــاه خــدا آشـکــار شـد مـاه خــدا، امـام زمـان روزه دار شـد طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست قـرآن شـکـوفـه داد و زمـان بهـار شد مـاه ضـیـافـت است بـیـایـیـد بـنـدگـان امـروز سمت بـنـده خـدا بـیـقـرار شـد فرمود مصطفی که در این ماه بنـدگی شیطان به دست حضرت رحمان مهار شد دست کـریم، در رمضان عبد میخرد سی روز روزه ضامنت از دست نار شد خمس عـشر، دعای ابوحـمزه و سحر بـنـده چـقــدر مـحـرم پـروردگـار شـد با ذکر یا عـلی و عـظـیم پس از نـماز ذکـر عـلـی عــلـی دلـم بـیـشـمـار شـد شکـر خـدا به سـفـرۀ افـطار شیعـیـان وقت غـروب دست حسن نان بیار شد داغ حسین با عـطش روزه گُر گرفت عـطـشان شدیم، سیـنـۀ ما داغـدار شد لب تشنه بود از فرس افتاد و بعد از او زیـنب به روی ناقـۀ عریان سوار شد
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
آخرین شبهاست کم کم رفع زحمت میکنیم جیبمان خالیست احساس خجالت میکنیم هرچه روزی میدهی خرج معاصی میشود ما فقـط سـو استـفاده از رفـاقـت میکـنیم
: امتیاز
|
مناجات با خدا و وداع با رمضان
به پاى درد و دل بنده چـاه کم آورد مـقـابـل جـگـر مـن کـه آه کـم آورد تمام شد رمضان تازه ما شروع شدیم به شـب نشینى عشاق مـاه کم آورد
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
من با تو بـال و پـر گـرفـتـم یا الهـی کِـی دامـن دیـگـر گـرفـتـم یـا الـهـی ده مرتـبـه نـام تـو را با اشـک بُـردم قـرآن به روی سر گـرفـتـم یـا الهـی آغـوش تو باز است از بس مهربانی امشب تو را در بر گـرفـتم یا الـهـی کرده گناهم از تو دور، امشب دو دستی دامــانِ چــشـم تـر گـرفـتـم یـا الـهـی شرمنده ام از بس ز عصیان توبه کردم امـا گـنـاه از سـر گـرفــتـم یـا الـهـی با ذکر یا حیدر، سحر این حال خوش را از روضـه و منـبـر گـرفـتم یا الـهـی امشب قبولم کن که من این اشکها را از روضـۀ حـیـدر گـرفـتـم یـا الـهـی هر چـه نـباشـد خـاک پـای اهـل بیتم سرمـایه از ایـن در گرفـتـم یا الـهـی یک کربلا می خواستم آن هم که امسال از مـادرش آخــر گـرفــتـم یـا الـهـی
: امتیاز
|
مناجات شب قدری
شب قـدر است بـیـا قـدر بـدانـیـم کمی خـانـۀ دل ز گـنـاهـان بـتکـانـیـم کـمی شعله افتاده به مُلک دلـم از فرط گـناه دوست را از دل این شعله بخوانیم کمی روح را صیقل آیینه دهیم از دل و جان آه را تـا مـلـکـوتـش بـرسـانـیـم کـمـی عهد بستیم و شکستیم بسی کاش! که ما بـر سـر عـهـد وفـادار بـمــانـیـم کـمی پوشه از بار گـناهان شده پُـر حجم بیا رمضان است به آتـش بکـشانـیم کمی نـگــذاریـم زبـانـه بـکـشـد دوزخـمـان بـنـشـینیم و به اشکـش بنـشـانیم کمی بـنـشـانـیـم نـهـالـی بـه امـیــد ثــمـری چشمه از چشم به پایش بـدوانیم کمی و ارادت بنـمایـیم و بگـوئـیم " الغـوث" نـالـه را تا به فـلـک بـاز رسانیم کمی
: امتیاز
|